یاد تیموری بخیر میومد میگفت همینو کم داشتیم وقتی آب کولر جاری میشد و کل مغازه رو میگرفت
یاد اوسا بخیر وقتی میگفت گرفتی یا نه منم میگفتم آره بزن گرفتم
تیموری سوار بر اسبی بود که تازه نفس و آماده پریدن بود از موقعیت خوب استفاده کرد اما مفید واقع شد مفید برای سلامت مردم . شاید این متنو میخونی فکر میکنی خیلی احمقانه نوشته شده اما این متن ، متن راز آلوده و رازش رو کسی میفهمه که با من بوده باشه با من زندگی کرده باشه در پایان باید بگم
فکرشم نکن
درباره این سایت